«سایه» شامل همهی آن ویژگیهای شخصیتی ماست که سعی میکنیم پنهان و یا نفی کنیم. «سایه» آن جنبههای تاریکی را در بر دارد که باور داریم از نظر خویشان، دوستان و از همه مهمتر، خود ما پذیرفتنی نیست.
نیمهی تاریک وجود در اعماق آگاهیمان دفن شده و از دید ما و سایرین پنهان است. پیامی که از این مخفیگاه دریافت میکنیم ساده است: «من عیب و ایرادی دارم. من خوب نیستم. من دوست داشتنی نیستم. من شایسته نیستم. من بیارزش هستم.»
بسیاری از ما مضمون این پیامها را باور میکنیم. ما اعتقاد داریم چنانچه به اعماق وجود خود نگاهی دقیق بیندازیم، با وجودی وحشتناک روبرو خواهیم شد و در نتیجه از ترس آن که مبادا شخص غیرقابل تحملی را در وجودمان بیابیم، از بررسی دقیق خود طفره میرویم. ما از خودمان میترسیم، از تمامی افکار و احساساتی که سرکوب کردهایم، میترسیم. برخی از ما چنان با این افکار و احساسات ناآشنا هستیم که فقط زمانی متوجه آنها میشویم که آنها را به دیگران نسبت دهیم. ما ترس خود را به محیط زندگی، دوستان، خویشان و حتی بیگانگان فرا میافکنیم و این ترس چنان شدید است که تنها راه مقابله با آن را پنهان و یا انکار کردن آن میدانیم.
به جای سرکوب کردن سایههایمان، باید آن جنبههایی را که از آنها وحشت داریم ببینیم، آشکار کنیم، بپذیریم و در آغوش گیریم. یعنی بپذیریم که این جنبهها نیز به ما تعلق دارد. سایهی ما شخصیت اصلی ما را در بر دارد. سایه ارزشمندترین موهبتهای ما را دارا است. در رویارویی با این ویژگیهاست که آزاد میشویم تا وجود یکپارچه و شکوهمند خود، اعم از نیک و بد و تاریک و روشن را تجربه کنیم. با در آغوش گرفتن تمامی شخصیت خود، این امکان را مییابیم که اعمالمان را آزادانه در این جهان انتخاب کنیم. تا هنگامی که به نقش بازی کردن، پنهان نمودن و فرافکنی آنچه در درون داریم ادامه دهیم، آزاد نیستیم که «باشیم» و یا انتخاب کنیم.
ما در بدو تولد، خود را دوست داریم و میپذیریم. ما پیشداوری نمیکنیم که این ویژگیهایمان خوب و آن ویژگیها بد است. ما با تمامی وجود خود در لحظه زندگی میکنیم و خود را آزادانه نشان میدهیم. اما به تدریج که بزرگتر میشویم خلاف اینها را از اطرافیانمان یاد میگیریم. ما ثبات و بیثباتی را میآموزیم. میآموزیم که چه ویژگیهایی در محیطمان قابل قبول و چه ویژگیهایی غیرقابل قبول است. این آموزشها مرحله به مرحله ما را از زیستن در لحظه دور میکند و مانع از آن میشود که خود را آزادانه ابراز کنیم.
بسیاری از ما از هر دو بخش تاریک و روشن وجودمان هراس داریم. بسیاری از ما میترسیم به درون خود بنگریم و این ترس، ما را وادار کرده است چنان دیوارهای قطوری بنا کنیم که دیگر به یاد نمیآوریم در اصل چه کسی هستیم. برای بیرون آوردن روشنایی باید به درون تاریکی رفت. هرگاه احساس یا میلی را سرکوب میکنیم، قطب مخالف آن را نیز سرکوب مینماییم. با نفی زشتیهای خود، از زیباییهایمان میکاهیم، با نفی ترس خود، از شجاعتمان کم میکنیم و با نفی حرص و آز خود، بخشندگیمان را کاهش میدهیم.
برای آزاد و مستقل بودن باید بتوانید «باشید» و دستیابی به این مهم مستلزم آن است که از داوری خود دست بکشیم. ما باید خود را برای انسان بودن و کاستی داشتن ببخشیم، زیرا هنگامی که خود را مورد قضاوت قرار میدهیم، خود به خود نسبت به دیگران نیز پیشداوری روا میداریم و آنچه به دیگران میکنیم، به خود نیز میکنیم. جهان آینهای برای بازتاب درون ماست. هنگامی که بتوانیم خود را بپذیریم و ببخشیم، خود به خود میتوانیم دیگران را نیز بپذیریم و ببخشیم.
بیشتر افراد از رو به رو شدن با تاریکی وجود خود و در آغوش کشیدن آن میترسند، اما شادمانی و رضایتی که فرد آرزو دارد، در همین تاریکی یافت میشود. در واقع ما با تلاش در راه کشف وجود یکپارچهی خود، دری به روشنایی حقیقی میگشاییم.
خواهناخواه هر انسانی سایهای دارد. اگر نمیتوانید این سایه را ببینید، در این باره از افراد خانواده یا همکاران و آشنایان خود بپرسید تا آنها به شما بگویند. ما گمان میکنیم که نقابهایمان، شخصیت درونیمان را پنهان میدارد، اما هر آنچه که در وجود خود نمیپذیریم، در نامنتظرهترین لحظات سر برمیآورد و خود را نشان میدهد. در آغوش کشیدن ویژگیتان به معنای دوست داشتن آن ویژگی به این مفهوم است که اجازه میدهید آن ویژگی در کنار سایر خصوصیات شما حضور داشته باشد و آن را باارزشتر از سایر جنبههای خود نمیشمارید.
یکی از برترین روشهای درمان بیش فعالی، عدم تمرکز و افزایش توان ذهن و به دست آوردن حافظهای قوی که در نهایت موجب افزایش یادگیری می شود استفاده از خدمات نوروفیدبک است.
در مرکز مشاوره و آموزش آگاهانه با استفاده از برترین خدمات و نوین ترین ابزارهابه وسیله ی آخرین متدهای علم پزشکی شما را در بالا بردن سطح عملکرد ذهن تان یاری میکنیم.
با ما تماس بگیرید
نیمهی تاریک وجودمان را میشناسیم؟
منبع: کتاب نیمهی تاریک وجود
نویسنده: دبی فورد